#سؤال
در باره اشتقاق در فقه اللغة و انواع اشتقاق و تفاوت اشتقاق اکبر با اشتقاق کبیر را توضیح دهید
#جواب
فقه اللغة،دانش زبانشناسی است و به کاوش و بررسی وجوه گوناگون واژهها از منظر حروف، حرکات، هیئت، ماده،انواع اشتقاق،کاستن وافزودن حرف یا حرکت،وجه تسمیه،تاریخ تکوّن وشکلگیری،تغییر و تحوّل،تطوّر تدریجی وتکامل نهایی،سره و ناسره،اصالت و دخالت(دخیل بودن)ومسائلی از این دست میپردازد.
در این میان،توجه به وجه تسمیهی واژگان بسیار حایز اهمیت است وبرای محققان و دانشپژوهان از جذابیت ویژهای برخوردار است وهمینطور است کاوش وپژوهش پیرامون انواع اشتقاق واژگان.
بنابراین،ما دو موضوع مزبور را ذیلا می کاویم و مورد بررسی قرار می دهیم.
یکم.وجه تسمیه
اگر دانش پژوه پی ببرد که عرب از آن رو مثلا به گوساله میگوید"عِجْل"(از ریشه عجله یعنی شتابورزی)چون گوساله سریع الرشد است وخیلی زود با شتاب،گاو میشود-دریافت این نکته برای او بهجتآور ولذتبخش خواهد بود.
و یا اگر بفهمد که عرب به نردبان"سُلَّم" میگوید-چون نردبان،آدم را به سلامت به بام رسانده،تسلیم میکند-احساس مسرّت بدو دست میدهد.
ونیز اگر بداند که عرب به حرف ربط چرا حرف عطف میگوید-چون حرف عطف،ما بعدش را از نظر اعراب و حکم به ماقبل،
توجه میدهد؛مانند"جاء زیدٌ و عمروٌ-رایتُ زیداً و عمراً-مررتُ بزیدٍ وعمرٍو" وعطف یعنی توجه.یکی از صفات خداوند"عطوف" است زیرا به بندگان توجه و عنایت دارد-با دانستن این وجه تسمیه،مبتهج میگردد.
باز اگر دانش پژوه دریابد که چرا عرب به مگس"ذُباب"گوید،خرسند خواهد گشت؛ذُباب یعنی"کلّما ذُبَّ آبَ"؛(هر وقت دفع شود و رانده گردد،دوباره باز میگردد)
باری،به گفته استاد سخن سعدی:
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکّان حلوایی
وهمینطور است وجه تسمیه و جهت نامگذاری هزاران واژگان تازی دیگر که"لا تُعَدُّ و لا تُحْصی"؛(از مرز احصا و حد شمارش خارج اند)
دوم. انواع اشتقاق
١.اشتقاق صغیر
٢.اشتقاق کبیر
٣.اشتقاق اکبر
۴.اشتقاق کُبّار
١.اشتقاق صغیر؛ساختن ومنشعب کردن کلمهای از کلمهی دیگر،به گونهای که آن دو کلمه(مشتق ومشتق منه) در معنا و ماده اصلی و ترتیب حروف اصلی،مشترک ویکسان باشند وکلمهی مشتق علاوه بر دارابودن معنای اصلی،بر معنای زایدی دلالت کند؛مانند واژگان:نَصْر،نَصَرَ،یَنْصُر،اُنصر،
لاتنصر،لم ینصر،ناصر،منصور...
(این واژگان در ماده اصلی "ن ص ر" و نیز در چینش وترتیب این سه حرف،همسان اند و دارای معنای مشترکی هستند که همان"یاری کردن"باشد)
نکته:در کتب ادبی و لغوی هر وقت اسمی از اشتقاق-به طور مطلق- برده شود منظور همین اشتقاق صغیر است.
٢.اشتقاق کبیر؛دو واژه در لفظ،حروفی یکسان داشته باشند اما ترتیب وچینش حروف با یکدیگر متفاوت باشد،مثل"سَفَرَ" و "فَسَرَ" و"حمد" و"مدح" چنان که ملاحظه می کنید این دو گروه واژگان،در ماده با هم مشترکند و دارای سه حرف اصلی اند ولی در ترتیب بایکدیگر متفاوتند البته اشتراک آن ها در حروف اصلی،موجب اشتراک معنایی است که در"سَفَرَ و فَسَرَ" کشف و ظهور است منتها این معنا در سَفَرَ،حسی است وملموس، مانند برداشتن نقاب از صورت"سَفَرَتِ المرٵةُ عن وجهها"؛(زن پرده از صورتش برداشت)اما در فَسَرَ معنوی است و ناملموس،مانند توضیح دادن و بیان کردن مسالهای مبهم"فَسَرَ الْمسٵلةَ"؛(مساله را کشف و روشن کرد) واژه تفسیر از همین ریشه است.
و اشتراک معنایی در حمد و مدح،ثنا و ستایش است با این تفاوت که حمد،ثنا و ستایشِ جمالِ اختیاری است مانند"حَمِدْتُ اللهَ علی علمه و قدرته" ولی مدح،ثنا و ستایش جمالِ غیر اختیاری است مانند" مَدَحْتُ اللّؤلؤَ علی لَمَعانِه وصَفائه".
٣.اشتقاق اکبر؛دو واژه در حروف اصلی و چینش و ترتیب آنها مشترک باشند ولی در یک حرف با هم متفاوت آیند،مثل"فاطر و فاطم"که در این نوع از اشتقاق نیز آن اشتراک غالبی در حروف،موجب قرابت معنایی میشود که همان معنیِ شکافتن و جدا شدن است.
فرق بین اشتقاق اکبر و اشتقاق کبیر:
در اشتقاق کبیر حروف دو کلمه جا به جا میشوند،اما در اشتقاق اکبر چنین اتفاقی نمیافتد بل در یک حرف با هم متفاوتند.
۴.اشتقاق کُبّار؛ساختن و درآوردن کلمهای از دل یک جمله یا بیشتر از یک جمله،مثل "بَسْمَلة"(بسم الله الرحمان الرحیم گفتن)،
"جَعْفَدَة"(جَعَلَنی اللهُ فِداک گفتن) که به این نوع از اشتقاق،نَحْت هم می گویند یعنی تراشیدن؛چون از یک یا چند جمله،واژهای انتزاع و تراشیده میشود که بدان کلمه،
مصدر منحوت گویند و اگر واژهی مشتق به صیغه و صورت فعل باشد،مثل"بَسْمَلَ"؛
-یعنی:قال بسم الله الرحمان الرحیم-بدان فعل منحوت گویند.